دانلود داستان من آن سوي ابرها نودهشتيا
به نام خدا.نام داستان: من، آن سوي ابرها.نويسنده: ستايش سادات حكيمي (Aramis.R_G)ژانر: تخيلي، درام.خلاصه: آتش و آب؛ سازنده ي عشقي آتشين، به زيبايي آب زلال رودخانه. عشقي كه نه ممنوعه بود و نه نفرين شده.اين عشق تنها خنثي بود. عشقي كه آغازش، تنها يك نگاه و گفت و گويي كوتاه بود. عشقي كه نرم نرمك شكل گرفت و آرام _ آرام من و او را تسخير كرد.
پيشنهاد مارمان انكسار آينه| elexir كاربرانجمن نودهشتيارمان تقاص آبي چشمهايش | zhrw._.sl كاربر انجمن نودهشتيامرگ! مرگ جزاي وصال دو معشوق بود. من و او كه براي هم، جان فشاني مي كرديم.عشق، آتش، آب. عشق ما. عشق ما جنون بود.جنون عشقي كه، تو را وادار كرد جان بدهي براي من.براي من جان بدهي تا من عذاب نكشم و نبينم مرگ ده ها نفر از مردم سرزمينم را.مقدمه: آن زمان كه تو باران شدي، باريدي و دريا ساختي؛ من صداي فوران آتشفشان قلبم را مي شنيدم. من، پرواز كردم؛ همانطور كه تو پروازي همراه با سقوطي سخت داشتي. من رفتم تا نبينم ذره ذره تحليل رفتن سرزمينمان را. تا ديگر درد عذاب آور نبودنت را به جان نخرم، تا ديگر قلبم خراشيده ام محكوم نباشد به متحمل كردن شلاق هاي بي رحمانه ي سرنوشت بر پيكرش را. من، به سوي آغوش دوباره تو، سوختم و خاموش شدم. مرگ را ترجيح دادم به زندگي بدون تو. من، ژالين!من، در آن سوي ابرها.**لبخندي بر لب نشانده، به آسمان نگاهي مي اندازم. هنوز هم زمان داشتم.سكون سهمگيني پابرجاست. تك تك گل ها، درختان، سبزه ها و حتي ابرها هم گويي پوشيده از يخ هستند.صداي اعتراضشان را مي شنوم؛ روزهاست كه دست نوازش بر سرشان نكشيده و جاني تازه به شيره داغشان نبخشيده بودم.
- شنبه ۰۳ خرداد ۹۹ ۱۸:۰۵
- ۵۵ بازديد
- ۰ نظر