دانلود رمان هميشه در ياد نودهشتيا
نام رمان: هميشه در يادنويسنده: آتنا تفنگدار كاربر انجمن نودوهشتياژانر: عاشقانههدف: حال ِدلت كه خوب باشه، دنيا قشنگه. وقتي مينويسم، حالم خوبه و پُرَم از دلخوشي! لذت ميبرم از اينكه نوشتههام رو و حالِ خوبم رو با ديگران تقسيم كنم.خلاصه: روايت زيباي دلدادگي. حكايت عشقي كه در واپسين لحظاتِ جوانه زدن، اسير جادوي سياه فراموشي ميشود.پيشنهاد مارمان هناس | PEGAH كاربر انجمن نودهشتيارمان افسانه اورِدان | زهرا بهمني كاربر انجمن نودهشتيامقدمه: حس خوبي است وقتي به پشت سر نگاه ميكني؛ لبخند روي لبهايت بنشيند و خوشحال باشي از آنكه به تماميِ آنچه ميخواستي، رسيدهاي. خسته نباشيدي به خود گفته و آسودهخاطر، ليواني چاي بريزي و خندهات بگيرد به تمام دلهرههاي بيخود و اشكهاي ريخته شده از براي اتفاقاتي كه هرگز رخ نداده. جادهي زندگي را هر چند پر پيچ و خم، بايد گذراند، با اميدِ رسيدن به روزهاي خوب و دلسرد نشدن از هر آنچه آدمي را از رفتن باز ميدارد.نيكا همانطور كه كلمات جديد زبان را كه به تازگي حفظ كرده بود، مرور ميكرد؛ مقابل آينهي قدي اتاقش ايستاد و موهاي مواج و حنايي رنگش را كه دور شانهاش پخش بود، جمع كرد. شكلكي براي خودش درآورد و از آينه دل كند و به سمت پنجره رفت. حياط نسبتا بزرگ پيش رويش مثل هميشه باعث نشاطش شد. چشمش كه به گلها افتاد، به هوا پريد و گفت:_واي! به گلهاي عزيزم آب ندادم. الهي بميرم!سپس دواندوان از اتاق بيرون رفت. مثل هميشه روي نردهي پلهها نشست و سر خورد و درست جلوي پاي شوكت خانم روي زمين پريد.شوكت ترسيده گفت:_دختر، آخر يه كاري دست خودت ميدي؛ اونوقت من چه جوابي بايد به آقا تارخ بدم؟ چرا مثل همهي آدمها از پلهها پايين نميياي؟ حتما بايد جنگولك بازي در بياري؟نيكا دستي به موهايش كشيد و لبخندي زد و دندانهايش را به نمايش گذاشت و به او خيره ماند. شوكت گفت:
- شنبه ۰۳ خرداد ۹۹ ۱۸:۱۶
- ۵۷ بازديد
- ۰ نظر